اوضاع خوب نیست! کی خوب بوده؟ خب یه زمان هایی خوب بوده، اگر همه چیز هم خوب نبوده، بعضی چیزها خوب بود! یا ما فکر می کردیم خوبه! اگر ده تا چیز بده بوده، یکی دو تا چیز هم خوب بوده! ولی الان؟ (بیشتر…)
یک سال از ماجرای ۷ اکتبر گذشته. ۷ اکتبر 2023. حمله ی همه جانبه ی حماس از غزه به اسراپیل، کشتار غیر نظامیان و گروگان گیری. حمله در نوع خودش بی نظیر بود و اینکه اسراپیل اینطوری غافلگیر شده باشه، بیشتر جای تعجب داشت. (بیشتر…)
از وقتی ماشین گرفتم، مسیرهایی که می رم اهمیت پیدا کردن. اون زمانی که برل گرفتم، برل ابی، رخش روزهای سفر، زمانی که از شرکت تجهیزات بر می گشتم، نمی دونم از کی، این مسیر برگشت برام خیلی مهم شد. مهم که انتخاب می کردم از کجا برگردم، اولویت لذت از مسیر برگشت بود. (بیشتر…)
بچه بودم. خیلی بچه. کوچیک تر از کلاس پنجم. اون موقع با یه سری دوست گوشه گیر خاص و گریزان از جمع دوست بودم. محمد خ و یه مهدی نمی دونم چی چی . جعفری یا رحمانی یه همچین چیزی . (بیشتر…)
بچه بودیم، خیلی سال پیش، حدودا ۱۸ - ۱۹ ساله .سه سه تا دوست مدرسه ای بود که بعد از دبیرستان هم با هم شام و نهار می رفتیم بیرون. من و یکی از دوستان از سربازی معاف بودیم. نفر سوم هم بچه سوم خانواده بود و دو تا برادر بزرگش معاف شده بودند. این باید می رفت سربازی. یادمه غروب، اون موقع میدان آزادگان، پل آزادگان فعلی، داشتیم از هم خداحافظی می کردیم که بحث سربازی و دانشگاه شد. گفت دعا کن که دانشگاه تهران قبول بشم یا گفت دعا کن سربازی کرج بیوفتم، خلاصه یه چیزی که به سربازی ربط داشت گفت که دعا کنم اون بشه، اگر اتفاق بیوفته بهمش یه شام مفصل میرزایی می ده . (بیشتر…)
از دو هفته ی پیش، به شدت خواب سنگین داشتم. چه صبح، چه شب، چه عصر. هر چقدر هم می خوابیدم به شدت سنگین بودم. قهوه هم جواب نمی داد. خودم و می کوبیدم به در و دیوار که بیدار بمونم. گاهی موفق و گاهی نا موفق. سنگینی سر، سر درد، دندون درد، گلو درد، گل مژه ی سنگین و همه چی تمام. خوب شدم. این هفته، از جمعه سنگینی شروع شد. شنبه می خواستم برم شهرستان، دوباره سنگین. دوباره خواب. یکشنبه، درد مخچه دوباره شروع شد. سرگیجه، دندون درد. دوشنبه سردرد، دندون درد. دیگه داشتم مجاب می شدم که برم دندون پزشکی. (بیشتر…)
جمعه فکت نامه یه اپیزود داده بود، فکر کنم 12 مرداد بود، در رابطه با پیش بینی ترور ترامپ. که یه نفر به اسم براندون بیگز ترور ترامپ و با جزیئات پیش بینی کرده بود. حالا توی فکت نامه می گفت که طرف کلی پیش بینی کرده و کلی چیز گفته حالا یکیش درست در اومد. (بیشتر…)
شرکت پژو یه ماشین تولید کرد به نام پژو 405. از بخت خوب یا بد این مدل، خط مونتاژ و بعد خط تولید این ماشین توی ایران راه افتاد. با دانش و امکانات سال 1987 - 1366، شرکت پژو موتوری و طراحی کرده بود که اگر دماش یه کمی بالا می رفت، واشر سر سیلندر می سوزوند. برای اینکه این اتفاق نیوفته، فن رادیات و طوری طراحی کردن که با هر حرکت موتور به جای اینکه مثلا یک واحد خنکی ایجاد کنه، دو واحد تولید می کرد. فنی های اون زمان می گفتن که یه لنگی خاصی روی این فن گذاشتن که باعث می شه دور گردش این فن دو برابر بشه و خنک کنندگی ش باعث می شه که سرسیلندر ماشین به این زودی ها نسوزه. اما ماشین اومد…
شرکت قبلی ای که توش ۱۲ سال کار کرده بودم، بهش می گم تجهیزات، شرکت قبلی ای که توی ابرها کار می کردم، بهش می گم شرکت ابری، شرکت جدید که دارم می رم بهش می گم شرکت پالایش، فرصت خوبی پیش اومد که قبل از اینکه از شرکت ابری برم بیرون، بشینم توی همین شرکت با خیال راحت، فراق بال و بدو مزاحمت یه سری داستان کاری تعریف کنم. هم برای خودم، خودتون، ایندگان که شامل آینده ی خودم هم می شه. (بیشتر…)