نوستالژی گنجشک لالا

چند وقت پیش یه مسیری رو داشتیم با یه عزیزی می رفتیم، پادکست رختکن بازنده ها، قسمت خانم نیلوفر لاری، یه بخشی هم در مورد برنامه ی «شب بخیر کوچولو» با صدای خانم مریم نشیبا .

آهنگ «گنجشک لالا …» پرتم کرد به سال های دوووووووور. باز شدن یه کلیپ شفاف و زنده توی مغزم. تصویری از شب های تابستان، هشتگرد، خونه ی مادر بزرگ پدری، آسمون صاف و شفاف و پر ستاره، شب من و مامی و داداش و مادربزرگ که بهش می گفتیم ننه (na ne). بدون کولر، پنکه ای که توی اتاق خاموش بود، مایی که توی ایوون، دور یه سفره ی چهار نفره نشسته بودیم و تلوزیون توشیبای 14 اینچ سیاه و سفیدی که خاموش بود، با اون نقطه ای که موقع خاموش کردنش وسطش می موند، صدای جیرجیرک ها که حیاط خونه رو پر کرده بود، حصیری که دید ایوون و پر کرده بود، صدای پسر عموم، مجتبی که معمولا موقع شام می اومد، با یه ظرف غذا که می گفت : این و مادرم داده برای شما. هر چقدر ننه بهش می گفت که بیا بشین یه لقمه بخور بعد برو، هیچ وقت نمی اومد سر سفره، درخت زردالوی شته زده، که دخل بیشتر میوه هاش رو توی عید با چاقاله هاش زده بودیم، اونایی که زرد آلو می شدن، خیلی خوش شانس بودن که از دست ما در رفته بودن، درخت انگور سیاه کوتاه کنار پیاده روی حیاط، سکوت شب با اینکه جیرجیرک ها خودشون رو داشتن پاره می کردن.

یه آهنگ فقط یه صدا نیست، یه اهنگ می تونه کلی تصویر داشت باشه با کلی صدای پس زمینه، می تونه یه تاریخ داشته باشه با کلی ادم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *