بازتاب های دینی یک ذهن پوچ گرا

اول از همه، این کلمه ی پوچ گرا رو از پادکست رادیو سیتکام قرض که نه، افتاده توی دهنم. فکر کنم برای هومن بود.

و اما بعد …

این هفته، یکی از همکاران شرکت فوت شد. فکر نمی کنم سن زیادی داشت، همیشه خندان، سرحال، و کلی داستان های مثبت. منم با اینکه شناخت خاصی ازش نداشتم، ولی چون همه به نیکی ازش یاد می کردن، سلام و علیک گرمی باهاش داشتم. این بنده خدا با دو تا پسر بچه، نصف شب، توی خواب سکته و به رحمت خدا می ره.

یه همکاری داریم با نام مستعار بسی، یه تیریپ شخصیتی خاصی داری، اون قسمتش که به این نوشته مربوط می شه، فکر ساده و بیان ساده افکارش هست. توی محدوده ی ما، خبر و همه از ایشون شنیدیم. ناراحت بود و از طرف خبرهای نزدیکی داشت و از زندگیش خبر داشت و فیلان. یه حرفی لابه لای صحبت هاش گفت که برام جالب بود و خب به فکر فرو رفتم.

برگشت گفت که از شرکت، فلانی و فلانی و فلانی رفتن خونه ش، فردا مراسم دفنش هست و ببینیم کی مراسم ختمش کجاست.

ولی الان ما بریم به کی تسلیت بگیم؟؟؟ خانواده ش که ما رو نمی شناسن، ما بریم بگیم چی؟

این عبارات و چند جور شاید بشه خوند، اما من این طوری دیدمش که، فرد مهمی فوت کرده، ما برای احترام و همدردی با نزدیکان و دوستان مون می ریم توی مراسمات شادی و عزاشون شرکت می کنیم که بگیم ما کنارت هستیم، شادی و غم ت برای ما مهمه، اما الان که خود دوستمون فوت کرده، به کی بگیم که توی شادی و غم ت شریکیم؟؟ با خانواده ش که صنم نداریم، از طرف شرکت و همکاران نزدیک تر که خانواده می شناختنش که خب رفتن سر زدن، و جز سر زدن کسی کاری ازش بر نمیاد، اقوام و فامیل های درجه یک هم که هر کدوم یه گوشه ی کار و گرفتن، اما ما برای همدردی با کی بریم تسلیت بگیم؟

پیر بوردیو فکر کنم توی کتاب نظریه کنش می گه، هدیه دادن یک معامله ی اقتصادیه، شما هدیه می دهید که هدیه بگیرید، هدیه به شما داده می شود که شما در مراسم مشابه هدیه بدهید، این طوری رفتار اجتماعی هدیه دادن و هدیه گرفتن شکل می گیره. وقتی هدیه در یک فرایند اقتصادی قرار می گیره، دیگه خیلی مهم نیست که چی رو به کی می دید، مهم ارزش هدیه اس، هدیه ای  به ارزش ایکس خواهید داد چون هدیه ای به ارزش ایکس دریافت کردید.

در مراسم شادی و عزای دیگری شرکت می کنید که در مراسم شادی و عزای شما شرکت کنند. اینجا وقتی طرفی که قراره برای شما جبران کنه، دیگه وجود نداره، شما به پوچی در رفتار اجتماعی و دینی می خورید، شاید توی ذهن تون در وهله ی اول این معادله شکل نگیره، ولی دارید به این فکر می کنید که خب من این هدیه رو به کی باید بدم؟ این فرایند دچار مشکل می شه و نمی تونید فرایند و در ارزش گذاری خارج لوپ قرار بدید، چون لوپ از هم گسسته و شما داده ی خود را از دست رفته می بینید. شاید اینقدر چرک نباشه، اما استاپ کردن در عرضه ی تسلیت، نشانه ای از اینه که ارزش گذاری تون خارج لوپ دچار پوچی شده.

حالا این اتفاق که افتاد، من یاد یه موضوع دیگه افتادم، حالا بی ربط یا با ربط.

سال ها پیش رفته بودیم مکه، با کلی اوصاف و تعریف و معنویتی که دیگران و به خصوص ددی از کعبه تعریف کرده بود.

خب روز اولی که رفتیم داخل سحن کعبه (!) موقع برگشتن، از در خروجی، یاد خروجی حرم امام رضا افتادم، که بالای سر امام بود و همه به احترام، برعکس راه می رفتن که پشت به ضریح نکنن. اینجا مکه، خانه ی خدا، ما پشت کنیم به خانه ی خدا بریم بیرون؟؟؟

اما خدا که اینجا نیست!

پس ما برای چی اینجاییم؟

اگر این خونه ی خدا فقط یه نماده، چرا اینقدر بهش احترام می زاریم؟

اگر احترام می زاریم پس چرا به اندازه ضریح امام رضا بهش احترام نزاریم؟

و اینجا اولین سوال دینی فلسفی توی ذهنم شکل گرفت و شک کردم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *